پایگاه خبری تحلیلی
دوگانه های موجود در سیاست خارجی ایران با هدف تحقق دو وظیفه اصلی سیاست خارجی یعنی «تولید امنیت» و «انباشت ثروت» در روند زمان ساخته شده اند. این دو گانه ها عبارتند از: گرایش به شرق یا به غرب، تقویت امنیت یا احیای برجام، تقویت محور مقاومت یا گسترش روابط با دولت های منطقه، و منطقه گرایی یا جهانی شدن.
نخست، دوگانه سازی گرایش به شرق یا به غرب: این دوگانه بیشتر برای تاثیرگذاری بر سیاست داخلی ایران، به ویژه در شب انتخابات ریاست جمهوری، شکل گرفته است. از یک سو، نزدیکی به شرق منطق جغرافیایی (کریدوری) و اتصال به زنجیره منطقه ای انتقال کالاها از مسیر ایران دارد. از سوی دیگر، گرایش به غرب بر منطق دستیابی به سرمایه و تکنولوژی استوار است. دولت ها در ایران، بنا به ماهیت و تفکرات دولتمردان، تامین منافع سیاسی و اقتصادی کشور را در نزدیکی به شرق یا غرب می بینند. این الزاما به معنای شرقی شدن یا غربی شدن یک دولت به لحاظ ایدئولوژیک نیست.
دوم، دوگانه سازی احیای برجام یا تقویت امنیت: این دوگانه تحقق «توسعه» و «امنیت» در کشور را به بهای دیگری فرض می کند. از یک سو، عدم احیای برجام روابط با غرب (به ویژه با آمریکا) را پیچیده تر کرده و تداوم تحریم ها منجر به بحرانی شدن اقتصاد کشور و افزایش فقر می شود. از سوی دیگر، احیای برجام نباید به بهای تضعیف قوه بازدارندگی و امنیت کشور (اعمال محدودیت های موشکی و تضعیف نقش منطقه ای ایران از سوی غربی ها) صورت پذیرد.
سوم، دوگانه سازی محور مقاومت یا روابط با دولت های منطقه: از یک سو، تقویت روابط ایران با نیروهای سیاسی-نظامی دوست ایران یا همان اعضای محور مقاومت (در لبنان، عراق، سوریه، یمن) منجر به تقویت قوه بازدارندگی کشور می شود. از سوی دیگر، عدم گسترش تعاملات اقتصادی و سیاسی با دولت های منطقه (به ویژه کشورهای عربی حوزه خلیج فارس) به دلیل مخالفت آنها با محور مقاومت منجر به هزینه تراشی برای اقتصاد کشور می گردد. تقویت روابط با محور مقاومت در مفهوم «ایران قوی» (بازدارندگی) و گسترش تعاملات با دولت های منطقه در مفهوم «منطقه قوی» (تولید ثروت) نمایان می شوند. رئیس جمهور منتخب در مقاله خود به اهمیت این مورد اخیر اشاره کرد.
چهارم، دوگانه سازی منطقه گرایی یا جهانی شدن: از یک سو، خاص بودن ایران به لحاظ ثقل جغرافیایی و بهره مندی از انگارهاه های قوی تمدنی و اسلامی، ضرورت اولویت دادن به روابط منطقه ای (حوزه همسایگی) را در الگوی سیاست خارجی مورد توجه قرار می دهد. از سوی دیگر، دسترسی قدرت های جهانی (به ویژه غرب) بر تکنولوژی و سرمایه، ضرورت ادغام ایران در اقتصاد جهانی را برای رشد و توسعه اقتصادی کشور اجتناب ناپذیر می کند.
منطق همه این دوگانه سازی ها دررویکرد سیاست خارجی کشورمان قابل پذیرش است. چون نوعی بهم پیوستگی بین «توسعه» و «امنیت» کشور وجود دارد و نمی توان از یکی از آنها به بهای دیگری غافل شد. اما نکته مهم چگونگی «پیوند» بین این دو وظیفه اصلی سیاست خارجی است. در اینجاست که توجه به اهرم «زمان» و تلاش برای «سازگاری» بین این دوگانه ها با محیط متحول ژئوپلتیک منطقه ای و جهانی حائز اهمیت می شود.
نخست، اکنون سیاست بین الملل به گونه ای است که گرایش به شرق یا غرب بیشتر متمرکز بر رویکرد تکنولوژیک و توسعه ای سیاست خارجی می شود. منطق سیاست خارجی تعامل و فرصت سازی است و لذا در عمل گرایش به شرق یا غرب را نمی شناسد. همزمان یک قدرت منطقه ای همچون ایران (یا ترکیه و عربستان سعودی) خواهان نفوذ پررنگ قدرت های شرقی یا غربی در حوزه نفوذ ژئوپلتیک خود به هیچ عنوانی نیست، چون جای آن را بتدریج تنگ می کند. چنین قدرتی از برتری ژئوپلتیک خود به عنوان اهرمی برای چانه زنی با همه قدرت بزرگ در حوزه های کسب تکنولوژی و سرمایه استفاده می کند.
دوم، اکنون احیای برجام یا هر توافق هسته ای جدید بیشتر در قالب تامین امنیت و منافع اقتصادی کشور و رفع تحریم ها در نظر گرفته می شود. در حوزه تامین امنیت، پاسخ گسترده موشکی ایران به اسرائیل و ناتوانی آمریکا در ممانعت از آن نشانگر این واقعیت است که ایران به قوه بازدارندگی موشکی و متعارف خود برای تامین امنیت کشور اطمینان کامل دارد. بنابراین، موضوع مهار برنامه موشکی یا تضعیف سیاست منطقه ای ایران توسط غربی ها در شرایط حاضر کاملا بی ربط می شود. بر همین مبنا بود که این مباحث در دور آخر مذاکرات برجام اصلا توسط غربی ها مطرح نشد. چون آنها می دانستند طرح این مسئله بی فایده بوده و مانع از پیشرفت مذاکرات در همان نقطه ابتدایی می شود.
سوم، نیروهای مقاومت مورد حمایت ایران در روند زمان به درجه ای از استقلال تکنولوژیک و تجربه نظامی و امنیتی رسیده اند که می توانند در قالب یک اتحاد شبکه ای از خود دفاع کنند و با افزایش قدرت چانه زنی حتی دشمنان خود را وادار به ورود به مذاکرات سیاسی کنند. تجربه عدم موفقیت اسرائیل در جنگ غزه و مواجهه سخت این رژیم با حماس و همچنین مذاکره عربستان سعودی با یمنی ها برای برقراری آتش بس دو نمونه آشکار هستند. بنابراین، می توان از طریق حمایت از محور مقاومت برای ورود به فاز سیاسی در ساختارهای قدرت کشورشان به تعادلی در روابط با دولت های منطقه رسید. از یک نگاه متفاوت، جنگ غزه، حمله گسترده موشکی ایران به اسرائیل، و حتی حمله حوثی ها به نفتکش های اسرائیلی و حامیان غربی آنها در دریای سرخ، موقعیت سیاسی و اهرم چانه زنی رژیم های محافظه کار عرب و در راس آنها سعودی ها را در معادلات احتمالی صلح با اسرائیل یا حتی تنظیم رابطه با آمریکا، از جمله در موضوع «راه حل دو دولت» و «عادی سازی روابط با اسرائیل»، تقویت کرده است.
و چهارم، دوگانه منطقه گرایی و جهان گرایی در نگاه سیاست خارجی ایران به راحتی قابل ادغام با یکدیگر هستند. چین از منطقه گرایی به جهان گرایی رسیده است. قدرت های بزرگ به برتری ژئوپلتیک ایران در اتصال زیر سیستم های اقتصادی و کریدوری منطقه کاملا واقف هستند. ادغام و اتصال اقتصادی ایران با منطقه می تواند راه ورود به اقتصاد جهانی را هموار کند. کافی است با اتخاذ یک سیاست خارجی ثبات ساز و تعاملی، کشورمان به نقطه اتصال انتقال کالا، سرمایه و انرژی در کریدورهای شمال-جنوب و شرق-غرب تبدیل شود.
نهایتا، منطق ایجاد «تعادل» در روابط با همه کشورها نشان از یک «بلوغ ژئوپلتیک» در سیاست خارجی ایران است که در روند زمان در دهه های گذشته شکل گرفته و به تدریج توسعه یافته است. سیاست خارجی پزشکیان باید این منطق را با خروج از دوگانه های موجود در سیاست خارجی و مهمتر پیوند و اجرای همزمان آنها تقویت و عملیاتی کند. با بکارگیری این متدلوژی، روند اجرای سیاست خارجی ایران حتی تقویت می شود. ماموریت اصلی سیاست خارجی یک کشور پیشبرد منطق کلان و استراتژیک منافع ملی است. ایستادن در دوگانه های سیاست خارجی بی جهت از انرژی و کارآمدی دستگاه دیپلماسی کشور در چانه زنی با قدرت های منطقه ای و جهانی می کاهد.
اخبار مرتبط