پایگاه خبری قم نما گزارش می دهد؛

بازنشر خاطره رهبر معظم انقلاب و نشر خاطرات جمعی از مدیران اجرایی استان از معلم کلاس اولی

قم نما- پاییز رسید و با بوی ماه مهری دیگر به مشام رسید ماه مهری که در ذهن همه ما کلاس و درس و معلم را یادآوری می کند شاید خاطرات مدرسه از حافظه ها پاک شود اما مهربانی و گذشت معلم به ویژه پایه ابتدایی همیشه ماندنی است .

به گزارش پایگاه خبری قم نما-هیفاء پردل- گوشه گوشه کلاس منتظر قدم های انسان مهربانی هستند که قراراست مانند یک شمع خود بسوزد و به آنها در این دنیای تاریک روشنایی بخش باشد نفس ها در سینه حبس تا برای اولین بار نظاره گر فردی باشند که با هنر خود آنها را برای جامعه پرورش دهد آری نام او «معلم» است معلمی شغل و یا حرفه ای نیست بلکه ذوق و هنری است که هر کس توانایی آن را ندارد.

به قدری این حرفه مهم است که در قرآن که جلوه ای از قدرت لایزال الهی است در نخستین آیات خود که بر قلب پاک پیامیر نازل شد به این هنر اشاره شده است « اقرا باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرأ و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم» «آری؛ بخوان به نام پروردگارت که جهانیان را آفرید و پروردگارت کریم ترین است همان که آموخت با قلم، آموخت به انسان آنچه را که نمی دانست» شان معلم در این آیه را می توان درک کرد که خداوند در آن خود را معلم نامیده است .

با نفس‌های پیامبرانه‌اش وارد کلاس می‌شود تا در قلب‌های حاصل‌خیز فرزندان سرزمینش خورشید آگاهی را کاشته و «الفبای» زندگی و روشنی را در ذهن تاریک دنیای آنها حک کند؛ وارد کلاس می‌شود و گویی عطر حضورش فضای کلاس را پر می‌کند .

آری معلم را می‌گویم آن هم معلم کلاس اول که رازدار دل‌های کوچک و معصوم ما بود؛ با رسیدن بوی ماه مهر و آغاز سال تحصیلی بی درنگ  یاد معلم می افتیم آن هم معلم کلاس اول معلمی که  آن زمان که پای درسش می نشستم و در الفبای عشق او عاشقانه ذوب می شدیم .

شاید از مدرسه فراری بودیم ؛ علاقه ای به درس و فضای جدید مدرسه نداشتیم اما قدرت و هنر معلم ما را روانه کلاس و درس کرد به تعبیر این بیت شعرکه «درس معلم گر بود زمزمه محبتی ؛ جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را » موضوع گفت‌وگوی ما با دیگر گفت‌وگوها فرق دارد کاری به مسائل اجتماعی، سیاسی و شهری و غیره نداشتیم، هدف زنده کردن خاطرات معلم کلاس اول بود تا ببینیم مسئولان چه دیدی نسبت به معلم کلاس اول خود دارند.

معلمی که هم معلم بود و هم ناظم

با جستجویی از خاطرات مقام معظم رهبری به خاطرات ایشان از معلم دوران ابندایی می رسیم که جا دارد زینت بخش این گزارش باشد مقام معظم رهبری در دیدار با معلمان کرمانی در سال ۸۴ خاطره شیرینی را از معلم پایه ابتدایی خود نقل می کنند ایشان می گویند: دبستانی که من در مشهد میرفتم، معلم آن، مرحوم میرزا حسین تدین کرمانی بود. تنها مدرسه‌ی دینی مشهد هم مدرسه‌ی ایشان بود، به نام «دارالتعلیم دیانتی». بنده شش سال در این مدرسه زیر دست آقای تدین درس خواندم.

مقام معظم رهبری در ادامه این خاطره خود می فرمایند: وتدین واقعاً یک مرد حسابی بود. نه تنها آن زمان که من بچه بودم، این حس را داشتم، بلکه زمان ریاست جمهوری هم که ایشان در مشهد به دیدن من آمده بود، از نو نگاهی به ایشان کردم؛ دیدم مرد سنگین، جاافتاده، محترم و باشخصیتی است.

ایشان، هم معلم بود، هم ناظم. با آن وقار و هیمنه‌ ایی که داشت، در حیاط مدرسه راه میافتاد و چوبی به دستش میگرفت و البته گاهی هم بچه‌ها را فلک میکرد؛ بنده را هم یکبار فلک کرد. ایشان مرد محبوبی بود. در همان دوره‌ی بچگی هم بنده و شاید همه‌ی بچه‌ها به ایشان علاقه‌مند بودیم.

ما در مدرسه محلی داشتیم به نام قصاص‌گاه، که بچه‌ها در آن‌جا مجازات میشدند؛ بنده هم در همان‌جا یک بار قصاص شدم! آن‌جا، هم محل مجازات بچه‌ها بود، هم نوعی زباله‌دانی؛ یعنی بچه‌ها خربزه یا هندوانه میخوردند و پوست‌هایش را باید در آن‌جا میریختند.

ایشان وقتی در مدرسه راه میرفت، با همان لهجه‌ی کرمانی به بچه‌ها خطاب می کرد: هر کس مِیْوه می خورد، پوستهایش را بریزد قصاص‌گاه. از آن سال‌ها، این صدا هنوز در گوش من هست.

معلمی که کتک را شیوه تعلیم و تربیت خود کرده بود.

اما نماینده مردم قم در مجلس شورای اسلامی از معلم کلاس اول خود چنین نقل می کند: شروع مدرسه در سال ۵۸ برای من خاطرات ناخوشایندی به همراه داشت، می‌گوید: در سال ۵۸ وارد دنیای مدرسه شدم و در روستای امیرآباد فراهان مدرسه می‌رفتم، شروع تحصیل هم زمان با فوت پدرم شد و از دوران ابتدایی برای من خاطرات بدی را به همراه داشت؛ .

احمد امیرآبادی فراهانی با اشاره به معلم دوران ابتدایی و کلاس اول خود می‌افزاید: معلم کلاس اول من شخصیت خوبی داشت ولی در شیوه تعلیم و تربیت خود کتک را محوریت قرار داده بود و برای هر مسئله کوچکی دانش آموزان را کتک می‌زد لذا خاطره ناخوشایندی از معلم کلاس اول دارم.

وقتی طفل گریز پا جمعه به مکتب می رود

اما معاون توسعه و مدیریت نیروی انسانی استانداری که خود مدرس دانشگاه است خاطره خود را از اولین حضور در کلاس و معلم کلاس اول را چنین نقل می کند: کلاس اول دبستان و آغاز تحصیل من هم زمان با نیمه های جنگ بود و ۸ سال دفاع مقدس و سال ۶۴ که همراه با بمباران شهرهای مختلف از جمله شهر قم بود. در آن ایام مدارس به صورت جزیی تر فعالیت داشت چون بخشی از دانش آموزان و اهالی شهر به روستاها پناه برده بودند و مدارس در شهر خلوت تر شده بود.

سید مهدی قریشی » می افزاید: در آن روزها به دلیل شرایط خاص خود وضعیت جنگ دانش آموزان از حضور در مدرسه ترس و عمدتا علاقه ای به حضور در مدرسه نداشتند و با گریه سرکلاس حاضر می شدند. به خاطر دارم که معلم کلاس اول ما آقای «خداپرست» بودند که معلمی بسیار دوست داشتنی و مهربان بود به طوری که اغلب ما که نمی خواستیم در مدرسه حضور داشته باشیم به خاطر اخلاق و منش این معلم طوری شده بود که نمی خواستیم از او و کلاس درس جدا شویم و تحمل دوری او را نداشتیم و علاقه مند بودیم که حتی کلاس دوم را هم با او ادامه دهیم. واقعا ایشان ما را مثل فرزندان خود نگاه می کرد و با عشق و علاقه برخورد داشت و به همه حتی دانش آموزانی که بعضا شیطنت هایی هم داشتند محبت می کرد.

به گفته وی؛ شرایط این گونه رقم نخورد چرا که طبق قوانین تحصیلی آن دوران هر معلمی می بایست در پایه تحصیلی خود تدریس کند. ولی واقعا نوع آموزش این معلم که در شرایط سخت جنگی هم بود به گونه ای بود که خیلی خوب الفبا و اعداد ریاضی را با عشق و علاقه از این معلم مهربان یاد می گرفتیم.

قریشی در بیان تاثیر او از معلم کلاس اول خود با نقل یک بیت شعر چنین عنوان می کند: بعدها که خاطرات را مرور می کردم یاد این بیت می افتادم که « درس معلم ار بود زمزمه محبتی؛ جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را» چرا که اخلاق و منش این معلم و شیوه تدریس و آموزش او در آن دوران سخت باعث شد که به کلاس و درس و مدرسه علاقمند شویم و البته الان این معلم عزیز به رحمت خدا رفته اند و خاطرات خوبی از ایشان دارم .

خوابیدن با لباس مدرسه ودویدن از سر اشتیاق در مسیری غیر از مدرسه

اما خاطره معاون امور اجتماعی، فرهنگی و زیارت  استانداری قم هم با بیان خاطرات شیرینی از روزهای اول حضور در کلاس درس چنین نقل می کند: سال ۶۳ منزل ما در خیابان یخچال بودکه نزدیک به کوچه ای که در نزدیکی هتل رزقرار داشت  و به خیابان کارگر و انتهای آن هم به خیابان یخچال وکوچه ای روبروی آن قرار دارد و مستقیم به خیابان تولید دارو وصل می شد یک برادر بزرگ تر از خودم دارم در دو سالی که مدرسه می رفت می دیدم از این کوچه وارد یک خانه ای می شد که آن را مدرسه فرض می کردم و اصرار داشتم مرا هم با خود ببرد.

ابوالقاسم مقیمی بیان می کند: شب قبل از شروع سال تحصیلی لباس مدرسه را پوشیدم تاصبح با کفش و لباس خوابیدم و ساعت ۶ صبح قبل از این که همه بیدار شوند در حیاط را باز و کل مسیر تا آن خانه دویدم و با سنگ در زدم کلی داد زدم که آمدم مدرسه یک آقایی چاق و  که سبیل بزرگی داشت درباز کرد و شروع به داد کشیدن کرد که به من چه ارتباطی دارد می خواهی مدرسه بروی ؟ مگر اینجا مدرسه است که اول صبحی ما را ببدار کردی؟ بچه ها برای آمدن به مدرسه گریه می کردند شکل تعلیم و تربیت آن روزها متفاوت بود معلم ها همیشه برای نظم ما شلنگ به دست بودند و همیشه از فلک استفاده می شد

وی که معلم تمام دوران ابتدایی خود به یاد دارد در ادامه می افراید: معلم کلاس اول ما آقای «باقرمنش » بود که خبری از او ندارم اما مدیر مدرسه سال اول و دوم و سوم که قم بودم را یاد دارم که آقای «هندوییان» بود که در جریان افتتاح مدرسه تفرشنیا او را دیدم که از خیرین مدرسه ساز بود معلم موثر در زندگی من حاج علی فیض و سید حسین موسوی رابطی بودند که آنها مسیر زندگی مرا متحول و عوض کردند.

معلمی مهربان و پرتلاش

حسین زنجیرانی مدیر کل راه وشهرسازی در توصیف معلم کلاس اول خود عنوان می کند: با توجه به این که من در سال ۷۵ تحصیل و کلاس درس من آغاز شده بود و در همان دوران مهد کودک ها هم به تازگی فعالیت داشتند من با آمادگی مطلوب و خوبی سرکلاس درس حاضر شدم.

وی می افزاید: معلم کلاس اول من آقای «خالویی» بود که معلمی سختکوش و مهربان بود و من تا این لحظه این معلم را فراموش نکرده و هنوز که هنوزه برای ادای احترام به خدمت ایشان می روم تا از زحمات ایشان تشکر کنم.

یک کلمه اشتباه املایی و اعطای نمره کامل توسط معلم برای تشویق من

امین مقومی رئیس سازمان نظام مهندسی هم در بیان خاطرات خود از معلم کلاس اول عنوان می کند: معلم کلاس اولم فامیلی ایشان خانم «رجایی » بود .

معلم های کلاس اول همه خوب؛ مهربان  و در ذهن ها ماندگار هستند و ما از شخصیت و منش آنها الگو گرفته ایم ،  من به ذهن دارم که روزی در درس املاء یک کلمه غلط املایی داشتم و لازم به ذکر است در زمان تحصیل ما بارم نمره از ۲۰ بود و به شکل امروزی‌ نبود که معیار خوب و خیلی خوب است و چیزی که برای من جالب بود و درس بزرگی به بنده داد  این بود که  به رغم این اشتباه و غلط املایی معلم به من نمره بیست داد تا مرا تشویق کند، و چیزی که توجه من را جلب کرد این نکته بود که معلم  هم دور کلمه غلط خط کشیدند تا مرا متوجه غلط املایی کنند که دقت و توجه را متذکر شوند و هم با اعطای نمره ۲۰ درس گذشت را یاد دادند.

معلمی که واسطه ای برای دعواهای دانش آموزان بود

رئیس سازمان صنعت معدن و تجارت در گفت وگو با خبرنگار قم نما درباره معلم کلاس اول خود چنین نقل می کند: من شاید اسم معلم کلاس اول خود را به یاد نداشته باشم اما هرگز شیوه تعلیم و تربیت و منش و زحمانی که به واسطه او شخصیت من شکل گرفت چرا که قبل از این که وارد فضای درس و مدرسه شویم آداب تحصیل را نمی دانستیم ان زمان پیش دبستانی هم نبود لذا معلم کلاس اول با مشتقت و تلاش تربیت را در کنار تعلیم به ما آموخت.

اکبر ابدالی می افراید: معلم کلاس اول ما از وجود خود مایه می گذاشت و مانند شمعی می سوخت تا در کنار درس و الفبای درس تربیت و شخصیت اجتماعی ما را پرورش دهد به خاطر دارم اگر دعوایی بین من و دیگر دانش آموزان و یا همکلاسی هایم بود او با واسطه حل می کرد و ما را آشتی می داد در کل تعلیم و تربیت خود را مدیون معلم ها هستیم.

معلمی که در شخصیت من نقش مهمی داشت 

مدیر کل روابط عمومی و امور بین الملل استانداری قم هم با بیان خاطراتی از دوران تحصیل و معلم پایه ابتدایی خود می گوید: من تا سوم راهنمایی در مدرسه توحید درس خواندم و جزو دانش آموزان اولین دوره این مدرسه بودم که در سال ۶۹ تاسیس شد معلم کلاس اول ما «آقای منظومی » بودند و اگر اشتباه نکنم اکنون بازنشسته شدند.

رضا اعرابی می افزاید: هم چنین معلم دیگری به نام آقای «حجت الاسلام شفیعی» هم هنوز در خاطراتم ماندگار است که واقعا در عرصه تعلیم و تربیت و شکل گیری شخصیت اجتماعی بنده نقش مهمی داشتند از سویی «حجت الاسلام فرهادیان» مدیر موسسه تربیتی توحید هم تشکر کنم که انصافا برای تک تک دانش آموزان این موسسه نقش پدرانه ایفا کردند که از همین رسانه جا دارد از این سه بزرگوار تشکر کنم.